حسام دولت و دين اي خداي داده ترا

شاعر : انوري

جمال احمد و جود علي و نام حسينحسام دولت و دين اي خداي داده ترا
سواد عالم عين و تو چون سواد از عيننهاد آدم لفظ و تو چون مراد از لفظ
نوشت نسخه‌ي روشن ز حاصل کونينعنايت ازلي صورت تو چون بنگاشت
نمود از دل و دست تو مجمع‌البحرينسعادت فلکي طينت تو چون بسرشت
به ديدن تو خداوند صد چو ذوالقرنينرخ تو آب حياتست و تشنه‌تر هر روز
چو عرض قدر تو دادند اختران من اينچو ذکر جاه تو کردند آسمان من هو
چنان که بينک رفتست دي پرير، وبينز حسب حال در اين قطعه رمزکي بشنو
چو چوژه پاي به گل درنباشد آخر شينمرا که طوطي نظمم در اين چنين وحلي
بچه به زيور مسحي و زينت رانيناگرچه بط و همايم کند کرامت تو
شوم چو پيکر طاوس نر سراسر زينشوم چو هيات کبک دري سراسر زيب
از آنکه هست درين گردن آفرين تو دينکنم چو فاخته در گردن از سپاس تو طوق
وگرنه نايبه‌کش بادم از غراب‌البينسرايمت همه جايي به شکر بلبل‌وار
که ابجدش ننهد بار جز به منزل غينبقات باد بخوبي و خرمي چندان
حنين او نکند کم علاجهاي حنينحسود جاه ترا آن الم که در همه عمر